اشتراک گذاری

انتخاب اسم زیبا به منظور فرزند یکی از وظایف مـهم پدر و مادر محسوب مـی شود. ع اسم متینا چرا کـه در صورت انتخاب نام بد بعدها توسط فرزند سرزنش خواهند شد. ع اسم متینا درون زمان انتخاب اسم توجه بـه معنی آن اهمـینت زیـادی دارد. بـه همـین دلیل درون این بخش از سری مطالب بارداری و زایمان تصمـیم گرفتیم که تا لیست کامل اسم با حرف م همراه با معنی اسم را به منظور شما گردآوری کنیم که تا در انتخاب نام نوزاد بـه شما کمک کند.

پیشنـهاد اسم با حرف م

مانا – ماندانا – مانلی – مروا – مژان – مژده – مـهتا – مـهتاب – مـهدیس – مـهرآنا – مـهراوه – مـهرسا -مـهرناز – مـهرنوش – مـهرنیـا – مـهرو – مـهسا – مـهسان – مـهستا – مـهشید – مـهگل – مـهناز – مـی‌گل – مبینا – محبوبه – مائده – مریم – ملیحه – مونا – مـهدا – مارال – ماریـا – مرسانا – مـهستا – مـیترا – ملیکا – ملودی – مرجان  

اسم فارسی با حرف م

ماتیسا

ماهتیسا، ع اسم متینا درون گویش مازندران ماه تنـها

 

ماتینا

نام ساتراپ نشینِ [ولایت تحت امر حاکم یـا والی درون ایران دوران هخا] شمال شرقی ارمنستان کـه به دست کیـاکسار یـا (هوخشتره) فتح شده هست و درون زمان داریوش اول از ارمنستان مجزا شده است.

 

مادیـار

(ماد = مادر + یـار = کمک کننده، یـاور، مددکار) یـاور و کمک کننده مادر، مددکار به منظور مادر

 

مارتا

در اوستا مشا و مارتا بـه معنای نوع انسان آمده است، فناپذیر، دنیـایی

 

مامَک

مادر؛ خطاب محبت آمـیز بـه فرزند ؛ زن پیر

مانا

ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن

 

ماندانا

به معنی عنبر سیـاه؛ زن کمبوجیـه‌ی اول و مادر کوروشِ کبیر

 

ماندگار

کسی کـه در جایی اقامت (دایمـی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی.

 

مانِلی

پری دریـایی برایم بمان (بمان بـه نام علی، امام اول شیعیـان)، درون گویش مازندران بمان برایم، نامـی انـه درون شمال ایران، نام پسری درون شعری از نیما یوشیج

 

ماه

جِرم آسمانی نسبتاً بزرگی کـه شبها بـه صورت لکه‌ی روشن بزرگی از زمـین دیده مـی‌شود، قمر؛ (به مجاز) بسیـار خوب و دوست داشتنی

 

ماه آفرید

آفریده‌ی ماه؛ (به مجاز) زیبارو

 

ماهانا

ماهان+ ا (پسوند نسبت)) منسوب بـه ماهان

 

ماهپری

پری مانند ماه؛ (به مجاز) بسیـار زیبا

 

ماه پسند

قبول شونده، پسندیده، (به مجاز) زیباروی چون ماه

 

ماه پیکر

صفت آن کـه پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز باشد؛ (به مجاز) معشوقِ زیبا

 

ماهتاب

پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مـهتاب

 

ماهتابان

آن کـه چهره‌اش مثل ماه تابان است؛ (به مجاز) زیبارو

 

ماه جهان

(به مجاز) زیبای جهان

 

ماهدخت

(ماه + دخت = ) ماه، ی کـه مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو

 

ماهرخ

ماه چهر

 

ماه رخسار

ماه چهر

 

ماهرو

ماه چهر

 

ماهک

خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یـا خوبروی دوست داشتنی

 

ماه گل

گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو

 

ماهناز

(ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا

 

ماهنگار

(ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ی زیبارو

 

ماهنوش

ماه جاویدان و همـیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همـیشـه زیبا

 

ماهوَر

(ماه + وَر (پسوند دارندگی))، دارای ویژگی و صفت ماه؛ ۲- (به مجاز) زیبارو

 

ماهوش

مـهوش، ماه مانند، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان

 

ماهین

(ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب بـه ماه؛ (به مجاز) زیبارو

 

مایسا

نام گیـاهی کوچک و یک ساله کـه بسیـار ظریف است.

 

مروا

فال نیک و دعای خیر

 

مرمرین

ساخته شده از مرمر یـا از جنس مرمر

 

مژان

نرگس نیمـه شکفته

 

مژده

خبر خوش و شادی بخش، بشارت

 

مژگان

مژه‌ها، موی پلک چشم، (در اصطلاح عشاق) اشاره بـه سنان و نیزه و پیکان و تیر کـه از کرشمـه و غمزه‌های معشوق بـه هدف ی عاشق مـی رسد.

 

مَنیژه

در شاهنامـه نام افراسیـاب، کـه عاشق بیژن پهلوان ایرانی شد.

 

موژان

خمار، پر کرشمـه (چشم)

 

مِها

منسوب بـه ماه است؛ (به مجاز) زیبارو، با فتح مـیم بـه معنای بزرگ، بزرگتر

 

مَهان

(مَه = ماه + ان (پسوند نسبت))، ۱- منسوب بـه ماه؛ ۲-(به مجاز) زیبارو؛ چنانچه این واژه مِهان خوانده شود بهمعنی بزرگان مـیباشد.

 

مَهبان

(مَه = ماه + بان (پسوند محافظ یـا مسئول))، (به مجاز) زیبا و مـهتاب رو

 

مِهبانو

بانوی بانوان، سرور بانوان، بزرگ زنان

 

مَهتا (مَه تا)

همانند ماه، چون ماه؛ (به مجاز) زیبارو

 

مَهتاب

نور و روشنایی ماه؛ مـهتابی

 

مَهتاج

تاج ماه؛ (به مجاز) زیبای زیبایـان.

 

مَهدخت

(مَه = ماه + دخت = ) (= ماه دخت)

 

مـهدیـا

(مـهدی = هدایت شده + ا (اسم ساز))، هدایت شده.

 

مَهدیس

مانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو.

 

مَهدیسا

منسوب بـه مَهدیس

 

مـهرآذر

آتشِ مـهربانی و محبت؛ (به مجاز) بسیـار مـهربان و با محبت، پر عاطفه و احساس.

 

مـهرآذین

در آیین و روش مـهربانی و محبت، دارای آیین و رسم مـهربانی و محبت؛ مـهرورز، با محبت، مـهربان

 

مـهرآرا

ویژگی آن کـه به مـهربانی و محبت آرایش شده، آراسته بـه مـهربانی؛ مـهربان و با محبت

 

مـهرآسا

مثل خورشید، مانند خورشید؛ (به مجاز) زیبارو

 

مـهرآفاق

(مـهر= مـهربانی و محبت + آفاق = گیتی، جهان، زمانـه، روزگار)، (به مجاز) مـهربان و با محبت

 

مـهرآفرین

آفریننده‌ی مـهر و محبت و دوستی.

 

مـهرآنا

(مـهر = محبت و دوستی، مـهربانی + آنا (ترکی)= مادر)، مـهربانی و محبت و دوستی مادر؛ (به مجاز) مـهربان و بامحبت

 

مـهراوه

مرکب از مـهر (محبت یـا خورشید) + اوه (پسوند شباهت)

 

مِهرا

(مـهر+ ا (پسوند نسبت))، منسوب بـه مِهر، مِهر

 

مِهرابه

دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب وی کـه تابش مـهر دارد.

 

مِهرانا

منسوب بـه مـهران

 

مِهراندخت

دارنده‌ی مـهر و محبت، مـهربان

 

مِهرانگیز

برانگیزاننده‌ی محبت و دوستی، انگیزنده‌ی شوق و مـهر

 

مـهرانوش

محبت جاوید، مـهر و محبت جاویدان

 

مِهرانـه

(مِهران + ه (پسوند نسبت))، منسوب بـه مِهران، مـهربان

 

مـهربان

با محبت، با مـهر، نیکی کننده، رحم کننده

 

مِهربانو

بانوی مـهربان و با محبت، زنِ مـهربان

 

مِهرجان

مُعرب از فارسی مـهرگان

 

مِهرجهان

(مـهر = خورشید + جهان)، خورشیدِ عالم، آفتابِ عالم تاب؛ (به مجاز) زیبا رو

 

مَهرخ

ماه رخ، آن کـه دارای رخساری چون ماه است؛ (به مجاز) زیبا، خوبرو

 

مِهردخت

(مـهر = مـهربانی، محبت + دخت = )، مـهربان و با محبت

 

مِهرسا

(مـهر = خورشید + سا (پسوند شباهت))، مثل خورشید؛ (به مجاز) زیبارو

 

مـهرشید

خورشید

 

مِهرک

شبیـه بـه خورشید؛ (به مجاز) زیبارو

 

مِهرگان

جشنی کـه در ایران قدیم درون شانزدهم مِهر بـه مناسبت یکی شدنِ نام روز با نام ماه بر پامـیشده است؛ (به مجاز) پاییز

 

مِهرگل

(مـهر = خورشید + گل)، گل آفتاب، گل آفتاب گردان؛ (به مجاز) زیبا و لطیف

 

مِهرناز

نام کیکاووس کـه وی را بـه همسری رستم داده بودند، خورشید ناز

 

مِهرنِگار

خورشید زیباروی، (به مجاز) معشوق زیباروی، یـا زنِ زیباروی

 

مِهرنوش

(مـهر = خورشید + نوش = جاویدان) (به مجاز) زیبایی جاوید و همـیشگی، همـیشـه زیبارو.

 

مِهرنیـا

(مـهر = مـهربانی، محبت + نیـا)، از نژادِ مـهربانان؛ ۲-(به مجاز) مـهربان و با محبت

 

مَهرو

ماه رو، (به مجاز) زیبا رو

 

مَهروز

ماه روز، ماهی کـه در روز نمایـان است؛ (به مجاز) زیبارو

 

مِهروش

(مـهر= خورشید + وش (پسوند شباهت))، مثل خورشید، مانند خورشید؛ (به مجاز) زیبا رو.

 

مِهری

منسوب بـه مـهر

 

مِهرین

منسوب بـه مـهر، نام آتشکده‌ای درون قم

 

مَهسا

(مـه = ماه + سا (پسوند شباهت))، مثل ماه، مانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو

 

مـهسان

مـهسا، مانند ماه، زیبا

 

مـهستا

(مـهست = بزرگترین، مـهمترین + ا (پسوند نسبت))، (به مجاز) بزرگتر و مـهمتر؛ دارای قدر و مرتبه ی عالی.

 

مَهشاد

ماهشاد

 

مَهشید

پرتو ماه، ماهتاب

 

مَهفام

(مَه = ماه + فام (پسوند بـه معنی رنگ))، بـه رنگ ماه، بـه رنگ مـهتاب؛ (به مجاز) زیبارو

 

مَهکامـه

منسوب بـه مـهکام؛ (به مجاز) آرزوی زیبای روی.

 

مَهگل

(مَه = ماه + گل)، ۱- گلِ ماه؛ ۲- (به مجاز) زیبارو

 

مَهلقا

ماه رو، ماه روی، ماه لقا؛ کنایـه از زیبارو(ی) است.

 

مَهناز

ماه ناز

 

مـهنور

(مـه = ماه + نور) نورِ ماه ؛ (به مجاز) زیبارو.

 

مَهنوش

ماه نوش

 

مِهنیـا

آن کـه نیـاکان و اجدادش از بزرگان و سروران است، بزرگ زاده.

 

مَهوش

ماه وش، مانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو

 

مـهیـاس

(مَه = ماه + یـاس)، ماهی کـه چون گل یـاس است؛ ۲ یـاسی کـه چون ماه است؛ (به مجاز) زیباروی و با طراوت

 

مَهیسا

مـهسا

 

مـهین

بزرگترین (از نظر سال)؛ بزرگتر، بزرگترین (از نظر مقام و رتبه و ارزش

 

مـهیندخت

بزرگ و بلند قدر؛ ماهگونـه، (به مجاز) زیبارو.

 

مـیگل

(مـی = + گل)، (به مجاز) زیبا و مست کننده

 

مـینا

پرنده‌ای شبیـه سار با پرهای رنگارنگ کـه به راحتی قادر بـه تقلید صدای انسان و حیوانات است، مرغ مقلد، مرغ مـینا؛ گلی معمولاً سفید، نوعی شیشـه رنگی بـه ویژه سبز کـه از آن انواع ظروف مـیسازند.

 

مـینو

بهشت، فردوس

 

مـینودخت

(مـینو = بهشت + دخت = )، بهشتی؛ (به مجاز) حوروش و زیبارو

 

مـیهن

کشوری کـه در آن شخص بـه دنیـا آمده و تابعیت دولت آن را دارد، وطن

اسم عربی  با حرف م

مؤمنـه

مؤنث مؤمن، دیندار، متدین

 

مائده

مؤنث مائد، خوردنی، طعام؛ سفره‌ای کـه بر آن غذا مـیگذارند؛ سوره‌ای از قرآن کریم

 

ماجده

مؤنث ماجد، زنِ بزرگوار

 

ماریـه

زنِ سفید و براق، بسیـار درخشنده؛ نام همسر قبطی پیـامبر اسلام(ص) و مادر ابراهیم ابن محمّد پسر پیـامبر

 

ماهِده

(مؤنث ماهِد، گسترنده، گستراننده

 

ماهره

مؤنث ماهر

 

مبارکه

مؤنث مبارک

 

مبینا

مؤنث مبین، روشنگر، هویدا

 

متانت

حالت استواری و سنگینی درون رفتار همراه با پرهیز از نشان دادنِ هیجانـهای درونی، وقار

 

متین

(انـه و پسرانـه) دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامـها و صفات خداوند.

 

متینا

مؤنث متین

 

متینـه

مؤنث متین

 

محبوبه

نام گیـاهی (محبوبه‌ی شب)؛ زن محبوب، معشوق، معشوقه

 

محترم

قابل احترام، عزیز و گرامـی

 

محجوبه

مؤنث محجوب

 

مُحَدِثه

مُحَدِث (زن)، مُحَدِث؛ یکی از القاب حضرت زهرا(س)

 

محسنـه

مؤنث محسن، آراسته و زیبا؛ زن احسان کننده، زن نیکوکار

 

مریم

گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام مادر عیسی (ع )، نام سوره‌ای درون قرآن کریم

 

مریس

خرمای تر کـه در آب و شیر و جز آن نـهاده شود، چیزی لغزان و تابان

مرضیـه

کسی کـه خدا از او راضی باشد – پسندیده، مرضی

 

معصومـه

(مؤنث معصوم)، زن بی گناه و پاک معصوم، لقب حضرت فاطمـه (معصومـه) گرامـی امام رضا (ع)

 

مُقدسه

مؤنث مقدس، آنکه از پلیدی و زشتی و گناه دوری مـیکند، پارسا

 

مقصوده

مطلوب و خواسته شده و محبوب و مورد پسند؛ مورد علاقه

 

مُکَرمـه

زن گرامـی و عزیز کرده

 

مَکیـه

مربوط یـا متعلق بـه مکه، اهل مکه

 

ملاحت

حالتی درون چهره کـه شخص را دوست داشتنی مـینماید، نمکین بودن، با نمک بودن؛ خوشایند بودن، دوست داشتنیبودن.

 

ملایم

فاقد شدت و تندی؛ (به مجاز) دارای اخلاق خوش و سازگار با دیگران، مـهربان، نرمخو، خوشایند

 

مَلِک نسا

پادشاهِ زنان، سَرور زنان؛ فرشته رو و زیبا درون مـیان زنان.

 

مُلوک

(جمعِ مِلَک) پادشاهان

 

ملیحه

مؤنث ملیح، (به مجاز) ملیح، زیبا و خوشایند، دارای ملاحت، با نمک

 

ملیسا

زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ ماه صَفر؛ ماهی بین آخر گرما و زمستان.

 

مَلیکه

(زن) صاحب، (زن) مالک

 

مُنا

امـیدها، آرزوها، مقاصد

 

مَنزلت

ارزش و اهمـیت؛ مقام، درجه؛ نظم و انضباط؛ حد، پایـه

 

منزه

به دور از آلودگی، پاک، پاکیزه؛ مبرا، بری، بی عیب

 

منصوره

مؤنث منصور

 

مَنظَر

آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود؛ جلوه‌ی ظاهری هر شخص؛ (به مجاز) صورت و چهره

 

مُنور

روشن، درخشان، نورانی؛ (به مجاز) روشن فکر

 

مُنوره

مؤنث مُنور

 

مُنیر

ویژگی آنچه از خود نور داشته باشد، درخشان، تابان، روشن

 

مُنیراعظم

درخشندگی و تابندگی زیـاد؛ (به مجاز) بسیـار زیبارو

 

مُنیره

نورانی و روشن و درخشان و آشکار

 

موحده

مؤنث موحد، یکتا پرست

 

مولود

آن کـه به دنیـا آمده، زاده شده، فرزند؛ تولد، مـیلاد؛ (به مجاز) نتیجه، حاصل

 

مولوده

مؤنث مولود

 

مونا

تک، یکتا، درون متون ایران باستان بـه مُحبَّت هم معنا شده است، گل یـاس، امـید

 

مونس

هم نشین و همراز، همدم

 

موهبت

هر چیز ارزشمندی کـه بهی بخشیده مـیشود یـا او از آن بهره‌مند است.

 

مَهدا

اول شب، پاسی از شب، آرامش شب

 

مَهْدیـه

کسی کـه خداوند رستگاری را و راه راست را برایش تعیین کرد.

 

مَهلا

آهسته! بی شتاب!

 

مُهنا

در خور، شایسته؛ گوارا و خوش؛ دور از رنج

 

مَهِیلا

حرکت آهسته، روان؛ از واژه های قرآنی

 

مَیسا

زنی کـه با برازندگی و تکبّر راه مـیرود، متکبر و با تبختر راه مـیرود.

 

مَیسون

وزین، با وقار، بردبار، گرانمایـه

 

مـیمنت

سعادت، فرخندگی، مبارکی

اسم ترکی  با حرف م

مارال

مرال، گوزن، آهو؛ (به مجاز) زیبا و خوش اندام.

اسم عبری با حرف م

ماری

گونـه‌ی دیگری از مریم

 

ماریـا

مریم، ماریـا نوعی گشتار آوا شناختی از مریم درون زبان‌های اسپانیـایی و آسیـایی است.

 

ماریـان

انگلیسی از عبری، مریم

 

مرسانا

هدیـه خداوند

 

مُهیمِن

آگاه بـه حاضر و غایب؛ از نامـها و صفات خدا

اسم فارسی – عربی با حرف م

ماه صنم

از نام های مرکب، ، ماه و صنم.

 

ماه طَلعت

ماه سیما، ماه چهره؛ (به مجاز) زیبارو

 

ماه نِسا

ماهِ زنان؛ (به مجاز) زیبا رو درون مـیان زنان، زیبارو.

 

ماه منظر

آنچه کـه دارای منظری چون ماه باشد، ماه چهر

 

ماه منیر

ماه درخشان و تابان؛ (به مجاز) زیبارو

 

مَلِک ناز

موجب افتخار پادشاه بـه لحاظ زیبایی؛ ویژگی آن کـه ناز و کرشمـه‌ای شاهانـه دارد.

 

مَه جَبین

دارای پیشانی سفید و زیبا، زیباروی.

 

مِهرنسا

خورشید زنان؛ (به مجاز) زیباروی درون مـیان زنان.

 

مَهستی

(مَه = ماه + ستی = مخفف سیدتی)، ماه خانم، ماه بانو

 

مَه سیما

ماه سیما و ماه چهر

اسم اوستایی با حرف م

مایـا

منش نیک، بخشنده؛ (در روم باستان) اِلهه‌ی فراوانی سبزه و بهار درون نزد رومـیان

 

مَهیـا

بزرگ

 

مـیترا

مـهر، خورشید؛ پیمان؛ مـهر

اسم یونانی با حرف م

مانیـا

(پسرانـه و انـه) (در پارسی باستان) خانـه، سرای، (در پهلوی) برابر با واژه ی مان بـه معنی خانـه و مسکن، معرب از یونانی، دیوانگی، جنون

 

مایـا

در اساطیر یونان مادر هرمس، درون اساطیر روم الهه بهار و حاصلخیزی

 

ملیکا

گروهی از گیـاهان علفی چند ساله از خانواده‌ی گندمـیان کـه خودرو هستند.

اسم ارمنی به منظور با حرف م

مارینا

دارنده‌ی هر چیز ارزشمند، جویبار، آب

اسم فرانسوی انـه با حرف م

ملودی

توالی تعدادی از اصوات درون موسیقی سازی و آوازی، بـه گونـه‌ای کـه یک واحد مستقل را بسازد و معمولًا قابل زمزمـه باشد.

اسم سریـانی با حرف م

مرجان

معرب از سریـانی، جانور بی مـهره کوچک دریـایی، بقایـای قرمز رنگ رسوب یـافته از همـین جانور کـه در جواهرسازی کاربرد دارد.

********************

همچنین بخوانید: فهرست کامل اسم پسر کـه با حرف م شروع شود+ معنی اسم ها

********************

گردآوری: ع اسم متینا حیـاط خلوت

منبع: ستاره

♥ جذاب ترین مطالب امروز را اینجا ببینید




[انتخاب اسم | لیست کامل اسم با حرف م + معنی اسم - حیـاط ... ع اسم متینا]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 21 Jun 2018 10:31:00 +0000